یادگیری در فضای کاربرد و موضوعات واقعی و ملموس برای دانش‌آموز

دانش‌آموزان، به جای یادگرفتن موضوعات در کلاسهای انتزاعی ریاضی، علوم و فارسی، در شرایط نزدیکتر به محیط واقعی، تمام موضوعات درسی را یاد می‌گیرند. به جای این کلاسهای انتزاعی، در مدرسه حکمت کلاسهائی تشکیل می‌شود که به محیط واقعی زندگی دانش‌آموزان نزدیکی بیشتری داشته و به صورت موثری برای دانش‌آموز ملموس و قابل درک است. حکایت و حکمت، کسب و کار، سیر و سفر، گردش علمی و باغبانی، از جمله کلاسهای مدرسه حکمت محسوب می‌شوند. در عین اینکه در تمام این کلاسها، موضوعات انتزاعی ریاضیات، علوم و نظایر آن، بصورت کامل پوشش داده می‌شود. به عبارت دیگر دانش‌آموزان در این محیط در شرایط نزدیکتری به واقعیتهای ملموس، مسائل انتزاعی را یاد می‌گیرند. بدین ترتیب، علاوه بر پوشش کل مطالب کتابهای درسی، و هضم و نهادینه شدن یادگیری موضوعات آن در دانش‌آموز، طیف وسیعتری از موضوعات، گاه تا چند برابر، با زحمت کمتر، و با شوق و انگیزه یادگیری بیشتر، در فهرست یادگرفته‌های دانش‌آموز قرار می‌گیرد.

مقایسه برنامه درسی ترکیب گرا و تجزیه گرا

دانش‌آموزان با یاد گرفتن در محیط ملموس و واقعی، طوطی وار حفظ نمی‌کنند، بلکه بصیرت پیدا می‌کنند. برنامه درسی ترکیب‌گرا، بر خلاف برنامه درسی تجزیه‌گرا مفاد درسی‌ای را ارائه می‌کند که یک موضوع ملموس و ترکیب شده را به جای مفاد مستقل و مجزا در بر دارد. به جای طرح سلسله مراتبی و متمایز موضوعات، موضوعات در اینجا به صورت چند لایه و در هم تنیده شده ارائه می‌شود. به همین دلیل ارائه موضوعات با توجه به نیاز و به صورت توام و بدون تقدم موضوعات پیش نیاز صورت می گیرد. در این رویکرد به جای تاکید بر دروس پایه، بر مهارتهای زندگی تاکید می‌شود. و به جای انتقال دانش و یادگیری محتوی، تلاش بر آن است که فرادانش به دانش‌آموزان منتقل شود، و چگونگی یادگرفتن و یافتن به آنها تعلیم شود. در رویکرد ترکیبی به جای تاکید بر حفظ جزئیات، بر انتقال روح موضوع تاکید می‌شود. ارزیابی در اینجا صرفا از جنس سنجش نیست،‌ بلکه ارزش‌یابی به صورت بصیرتی و توصیفی صورت می‌گیرد. بر خلاف رویکرد امتحانات مکرر که دانش‌آموزان را به حفظ بیشتر ترغیب می‌کند، در اینجا تلاش می‌شود تا فضای تجارب اکتشافی، به صورت مستمر فراهم شود. و به جای سنجش خرده اهداف آموزشی، تاکید بر اهداف کلان آموزشی است. در این فضا آموزش مسئله محور،‌ به جای آموزش موضوع محور رخ می‌دهد. و به جای ارائه آموزش در محیط خشک و انتزاعی کلاس، آموزش در محیطی نزدیک به محیط واقعی انجام می‌شود. بدین ترتیب،‌ دانش‌آموز از موجودی منفعل و گیرنده، به فردی فعال و دارای نقش تبدیل می‌شود. و این رویکرد بر خلاف فارغ التحصیلان نظام تجزیه‌گرای موجود که تنها در مونتاژ موضوعات توانمندند، فارغ التحصیلانی را تربیت می‌کند که در طراحی و خلق پدیده‌ها توانمندی داشته باشند. و این ناشی از بصیرتی است که در آنها در این رویکرد ایجاد می‌شود.